در این مقاله به این موضوع می پردازیم که چطور متوجه شوید چه احساسی دارید. احساس غم، شادی، نگرانی و … از طریق نشانه هایی می توانید احساس خود را بشناسید. بدون شناخت احساس خود نمی توانید دیگران را متوجه احساسات درونی خود کنید. برای این که دیگران بتوانند شما را درک کنند، در درجه ی اول باید قادر به شناخت احساس خود باشید.
احساسات خود را بشناسید…
تا دیگران هم بتوانند احساس شما را درک کنند.
احساسات نقش مهمی در ارتباطات ما دارد
در این مقاله به این موضوع میپردازیم که چطور متوجه شوید چه احساسی دارید. احساس غم، شادی، نگرانی و … از طریق نشانههایی میتوانید احساس خود را بشناسید. بدون شناخت احساس خود نمیتوانید دیگران را متوجه احساسات درونی خود کنید. برای اینکه دیگران بتوانند شما را درک کنند، در درجهی اول باید قادر به شناخت احساس خود باشید.
تشخیص احساس، خود دارای شش زیرشاخه است. در مرحلهی تشخیص احساس باید سؤالات مشخصی را از خودمان بپرسیم و آنها را یادداشت کنیم. یادداشت کردن این جوابها مسئلهی بسیارمهمی است.
از شما میخواهیم که از همین لحظه شروع کرده، این مسئله را در ذهن داشته باشید تا بعداً بتوانید آنها را به کار بگیرید. یادداشت کردن را حتماً در نظر داشته باشید، اگر نه قادر به استفاده از مطالب ذکر شده در این مقاله نخواهید بود. پس یادداشت کردن فراموش نشود.
برای خودتان یادداشت کنید که:
- احساساتتان خوب است یا بد؟
- مکان، اندازه، شکل و رنگ احساستان چیست؟
- احساستان به شما چه چیزی میگوید؟
- با این احساس میخواهید چه عملی انجام دهید؟
- آیا تجربهی قبلی در گذشته داشتهاید یا نه؟
- برای احساستان اسم تعیین کنید.
اینها مراحل، ۶ زیر مرحلهی تشخیص احساس هستند که هرکدام را صورت جداگانه توضیح خواهیم داد.
سؤال ۱: اول اینکه مشخص کنید احساستان خوب است یا بد؟ اینکه احساسی خوب است یا بد، چطور مشخص خواهد شد؟
ما باید به درون خود مراجعه کنیم تا ببینیم نسبت به این حس تمایل داریم یا میخواهیم از آن فرار کنیم؟ به طور مثال وقتی شادی عمیقی در ما وجود دارد، اگر به درون خود رجوع کنیم، متوجه میشویم که میخواهیم این احساس را تا آخر عمر به همراه خود داشته باشیم. یا اینکه وقتی ناراحت هستیم یا دلهره داریم، میخواهیم از آن احساس کاملاً فرار کنیم. این روش کمک میکند که بفهمیم اصلاً احساسمان خوب است یا نه.
سؤال ۲: پرسش دوم در مورد مکان، اندازه، شکل و رنگ احساس است. ما با مشخص کردن این موارد در خصوص احساسمان، به خود کمک میکنیم که آن را بهتر بشناسیم. یادداشت کنید که این احساس را در کدام قسمت بدنتان حس میکنید. مکان به این معنی است که ما ممکن است خشم را در دستان و مشتهایمان، محبت را در قلبمان و هر حس را در قسمتهای مختلفی از جسم خود احساس کنیم. ناراحتی یا اضطراب و دلهره میتواند به دلیل فکرهای متفاوتی که در خصوص مسئله به ذهنمان خطور میکند، در قسمت سر احساس شود. هر کس بسته به احساس خودش، جایی از بدن را برای قرارگیری احساس در نظر میگیرد. پس باید یادداشت کنیم که احساس را در کجا احساس میکنیم.
مورد بعدی که به شما در تشخیص احساستان کمک میکند، اندازه است. احساس دارای اندازه میتواند باشد. کم یا زیاد. بزرگ یا کوچک. باید برای خود تعیین کنید که این احساس چه مقدار در شما وجود دارد. آیا زیاد است یا کم؟
شکل احساس هم میتواند مختلف باشد. خشم میتواند به صورت خطوط درهم یا خطخطی باشد، اضطراب میتواند به صورت اشکال چندضلعی نامنظم باشد و … . هرکسی این شکل را به صورت متفاوتی ترسیم میکند. وقتی به درون خود مراجعه میکنید، متوجه خواهید شد که شکل احساستان به چه صورت است.
همچنین شما میتوانید برای احساس خود رنگی در نظر بگیرید. مثل خشم که رنگ نارنجی یا قرمز دارد. احساس خوشحالی، احساس ترس و … هرکدام میتوانند رنگی خاص خود را داشته باشند که این امر را شما مشخص میکنید.
یادداشت کردن تمامی این موارد به شما کمک میکند که احساستان را بهتر بشناسید و تشخیص دهید.
سؤال ۳: سؤال سوم این است که احساسم چه چیزی به من میگوید؟
شاید در نگاه اول برای شما عجیب یا جالب باشد که احساسات با ما صحبت میکنند. اما باید بدانیم که این امر درست است و احساسات کاملاً با ما صحبت میکنند.
چقدر من بدبختم! زندگی چقدر ناعادلانه است! همهچیز در این دنیا بد است! حوصلهی انجام هیچ کاری را ندارم! خیلی خستهام! این چه رفتاری بود که او با من کرد؟! این چه حرفی بود که او به من زد؟!
تمامی اینها، حرفهایی است که احساساتمان به ما میزنند و ما باید کاملاً به گفتههای احساساتمان توجه کرده و آنها را یادداشت کنیم تا بتوانیم احساس را فهمیده و آن را راحتتر تشخیص دهیم.
سؤال ۴: پرسش چهارم این است که با این احساس میخواهید چه عملی انجام دهید؟
این امر بسیار مهم است که ما برای آنکه ماهیت و هدف احساس را بفهمیم و متوجه هویت آن بشویم، باید بدانیم که با آن احساس میخواهیم دست به چه عملی بزنیم؟ اصلاً به اینکه چه تصوراتی ممکن است داشته باشید، اهمیت ندهید. اصلاً مهم نیست. برای تصوراتتان هیچ محدودیتی قائل نشوید و کاملاً تصور کنید با احساسی که الآن دارید میخواهید دست به چه عملی بزنید؟ این امر مهم نیست چون در واقعیت شما نمیخواهید آن اقدام را عملی کنید، فقط میخواهید آن را تصور و یادداشت کنید. این کار به شما کمک میکند که احساستان را بشناسید. برای قابل درکتر شدن مسئله، مثالی میزنیم: مادری که فرزندش را خیلی دوست دارد، به او فکر میکند و احساس محبت را در وجود خود احساس میکند. با فکر کردن به فرزندش، تمایل دارد که او را در آغوش بگیرد. پس این کاری است که تصور میکند و اقدامی است که تمایل دارد انجام دهد.
شاید حتی در خیالمان گذر کند که اصطلاحاً میخواهم کلهاش را بکنم! میخواهم کتکش بزنم! اگر دستم به او برسد، تلافی میکنم و … تمام این فکرها و تصورات راجع به این است که میخواهیم دست به چه عملی بزنیم. در مورد آن فکر کنید تا ماهیت احساستان را بهتر متوجه شوید. در واقع با این کار شما شدت و ضعف و اندازهی آن احساس را کاملاً متوجه خواهید شد و میفهمید که احساستان چقدر مهم است یا چقدر در شما شدت دارد و دوست دارید که دست به چه عملی بزنید. پس این مسئله بسیار مهم است و باید به آن توجه کرده و برای خودتان یادداشت نمایید.
سؤال ۵: پرسش پنجم این است که آیا در گذشته همچنین احساسی داشتهاید؟
در چه موقعیتی و در قبال چه فرد یا افرادی، این احساس را داشتید؟
ممکن است در خانواده و در کودکی، احساسی مشابه احساسات فعلیمان تجربه کرده باشیم که از این طریق میتوانیم الگوهای تکراری احساسمان را بشناسیم و به تشخیص بهتری برسیم. برای فهم بهتر موضوع، مثالی میزنیم: فرض کنید همسر خانمی به منزل مادر خود رفته و یک روز آنجا میماند، این خانم بسیار ناراحت و افسرده شده و از این امر احساس غم شدیدی میکند و اگر به گذشتهاش رجوع کند، متوجه میشود که وقتی در کودکی، یک بار پدر و مادرش به مسافرت رفته و او را نزد مادربزرگش گذاشته بودند نیز همین احساس تنهایی و طردشدگی را تجربه کرده است. به این صورت متوجه میشود که این احساسات ممکن است ریشه در گذشته داشته باشند و بهتر درک کند که این احساسات مشابه چیزی است که در گذشته هم وجود داشته و مسئلهی جدیدی نیست. پس بهتر میتواند احساس خودش را بفهمد.
طبق ۵ سؤال قبلی که پاسخ دادید،
- حال میتوانید برای احساسات خودتان اسم تعیین کنید. احساسات اسمهای مختلفی دارند مثل گناه، تنهایی، افسردگی، عصبانیت یا خشم، ترس، عشق و محبت، ناراحتی، شرمساری، خشم فروخورده و … . ممکن است احساس شما ترکیبی از احساسات مختلف باشد. به طور مثال تنهایی و افسردگی، ناراحتی و خشم. ایرادی ندارد. به راحتی میتواند برای این احساسات مختلف نیز اسم تعیین کنید.
طی یک هفته، جدولی با این شرح را پر کنید. جدول شامل تاریخ، موقعیت و احساس است. تاریخ که همان تاریخ روز است، موقعیت شامل اتفاقی است که رخ داده و در ردیف سوم احساسی که این اتفاق در شما به وجود آورده، یادداشت میشود.
طبق این جدول و با پیش رفتن با آن شما قادر خواهید بود احساساتتان را تشخیص دهید و وقتی احساسی به سراغتان میآید، به خودتان تلنگر بزنید. این امر کمک میکند که احساستان نتواند شما را به بازی بگیرد و به شما غالب بشود. بلکه این شما هستید که به احساستان غالب خواهید شد.
عالی